کریتوس
کریتوس (به انگلیسی: Kratos) یک شخصیت بازی رایانه*ای است که اولین بار در بازی خدای جنگ و در سال ۲۰۰۵ به حضور یافت، و در بازی دوم و سوم آن یعنی خدای جنگ ۲ و خدای جنگ ۳ نیز حضور داشت. این بازی*ها برای کنسول پلی*استیشن ۲ و پلی*استیشن ۳ منتشر شده*اند.
این شخصیت در اصل از اسطوره*های یونان باستان گرفته شده*است و سلاح اصلی وی دو شمشیر که به آن زنجیرهایی متصل است و با نام شمشیرهای آشوب و شمشیرهای آتنا در خدای جنگ ۲ شناخته می*شود.
واما کریتوس در یونان ؟؟؟!!!
کریتوس و برادرش در یکی از دهکده*های کوچک یونان قدیم به نام اسپارتا به دنیا آمدند. به خاطر ناشناس بودن پدر کریتوس خانواده کوچک او همیشه مورد توهین و اذیت سایر مردم قرار می*گرفت. وقتی دو برادر کمی بزرگ*تر شدند کریتوس به علت توانایی*هایش در جنگیدن به خدمت ارتش اسپارتان درآمد ولی برعکس او برادرش به علت مریض*حالی و ناتوانی به کوه*های اسپارتا برای گذران باقی عمرش فرستاده شد. برادر کریتوس در همانجا مرد و به دنیای مردگان رفت. کریتوس بعد از مدت کوتاهی فرماندهی یک لشکر ۵۰ نفره را به عهده گرفت که بعدها این تعداد به چند هزار نفر افزایش یافت و همه برای فتخار اسپارتان می*جنگیدند. تا اینکه روز جنگ با لشکر عظیم بارباریان فرا رسید.
این جنگ شروع ماجراهای پرفراز و نشیب کریتوس و اسپارتان بود. جنگی که سرنوشت اسپارتانی*ها و کریتوس را تغییر داد. کریتوس در میدان نبرد دریافت که لشکر بارباریان چندین برابر عظیم*تر از اسپارتانی*هاست ولی راه برگشتی وجود نداشت. کریتوس عازم جنگ شد ولی قدرت بسیار لشکر مقابل باعث از پای درآمدن کریتوس شد. لشکریان باربارها خیلی زود تمام اسپارتانی*ها را تار و مار کردند. سرنوشت کریتوس تا بدینجا این بود که شاه باربارها روی سینه او بایستد و پتک عظیم خود را برای فرود آوردن روی کراتوس بالا ببرد ولی ...
کریتوس وقتی خود را مقابل قدرت دشمن ناتوان و عاجز دید از خدای جنگ کمک خواست. او نام خدای جنگ "اریس" را صدا زد تا به او کمک کند. او به اریس سجده کرد و در مقابل کمک اریس و شکست دادن دشمن پیمان بست که از این به بعد بنده او خواهد بود و به فرمان او هرکجا را که بخواهد به آتش خواهد کشید.اریس هدیه*ای به او داد و این هدیه یک شمشیر دوتایی با قدرت خدای جنگ به نام "Blade of chaos" بود. این شمشیر به دست*های او زنجیر شد تا فقط اریس بتواند آنها را از دست او رها کند.
کریتوس قبل از اینکه بنده خدای جنگ شود ازدواج کرده بود صاحب یک دختر بود. زن او دقیقا نقطه مخالف کریتوس بود و با اعمال او به شدت مخالف بود. به این علت که حتی کریتوس فراموش کرده*بود که خانواده*ای دارد و فقط به فکر شکوه اسپارتا بود. کریتوس به قدری جاه طلب بود که حتی به درخواست اریس مبنی بر حمله به دهکده اسپارتان هم تن داد. دهکده*ای که در آن متولد شده بود. او وارد دهکده شد و دستور تخریب و کشتن همه افراد دهکده را صادر کرد. بعد از تخریب کامل دهکده کریتوس به جلوی معبد اسپارتان رسید. در جلوی معبد پیرزنی پیشگو جلوی او را گرفت و به او اخطار کرد که در داخل معبد سرنوشت شومی در انتظار اوست و او را منع کرد.ولی کریتوس پیشگو را کنار زد و داخل شد. شروع به قتل و پاره پاره کردن مردم داخل معبد کرد و وقتی دست از کشتنشان کشید که بدن بیجان زن و دخترش را زیر پاهایش مشاهده کرد. اریس به او گفت ناراحت نباشد چون او بزودی جنگجوی بزرگی خواهد شد. وقتی کریتوس از معبد خارج شد پیشگو نزد او آمد و او را به این صورت سحر کرد که خاکستر زن و فرزندانش همیشه بروی بدن او بماند تا وقتی هرکس او را ببیند متوجه جنایات و اعمال زشت او شود. و از آن به بعد رنگ او سفید شد. بعد از این ماجرا بود که روح اسپارتا بوجود آمد و هر کسی که او را می*دید از او فرار می*کرد.
بعد از آن واقعه افسردگی به سراغش آمد و پیش آتنا رفت. آتنا دختر زئوس، که اریس به شهر او یعنی آتن حمله کرده بود. کریتوس از آتنا خواست تا عذاب را از وجود او پاک کند. آتنا به او گفت اگر شهر او را از دست اریس نجات دهد و اریس را نابود کند خدایان گناهان او را خواهند بخشید. کراتوس به آتن رفت و اریس را
دید که مشغول تخریب شهر بود. آتنا به او گفت که تنها راه شکست یک خدا به دست یک انسان استفاده از جعبه پاندورا است. جعبه پاندورا جعبه*ای در معبد پاندوراست که هر یک از خدایان قدرتی از قدرتهای خود را در آن قرار داده و آن را در معبد پاندورا قرار داده اند. معبد پاندورا در دشت ارواح گمشده و توسط زئوس به پشت کرونوس پدر زئوس زنجیر شده بود. آتنا به او گفت که فقط معجزه آتن که یک زن است می*تواند درب دشت ارواح گمشده را باز کند. او به معبد معجزه رفت و معجزه آتن را نجات داد و او درب صحرای ارواح گمشده را برای کریتوس باز کرد درمعبد معجزه پیرمردی را دید که مشغول کندن قبری بود...
کریتوس به آنجا رفت. آتنا به او گفت که برای ورود به عمیقترین جاهای صحرا از موانعی بگذرد و اولین آنها از بین بردن سه عدد سایرن (siren) است (زن شبح مانندی که راه پیدا کردن او گوش دادن به آواز اوست). کریتوس به راهش در دشت ادامه داد تا به صوری رسید. بر آن دمید و کرونوس به سمت او آمد. کرونوس به حدی بزرگ بود که کراتوس به زحمت نصف یکی از دندانهای او می*شد. ۳ روز طول کشید تا کریتوس به معبد رسید، حالا باید به بالاترین مکان معبد می*رفت. وقتی جلوی دروازه معبد رسید نگهبان دروازه را دید او به کراتوس گفت که تا بحال هیچکس زنده از آنجا برنگشته است.
نگهبان دروازه را برای او باز کرد و کریتوس وارد شد. لوحی را مشاهده کرد که نام معمار خدایان و سازنده معبد را نوشته بود. پاتروس وردس سوم. بالاخره کریتوس بعد از پشت سرگذاشتن موانع و معماهای معبد به جعبه پاندورا دست یافت. جعبه*ای که سه قدرت از سه خدای اصلی یونان را در خود داشت. زئوس - پوزیدون و هادس. کراتوس بعد از ۱۰۰۰ سال رنگ خورشید را بر جعبه پاندورا تاباند. ولی اریس که متوجه قضیه شد ستونی را از آتن به سمت او پرتاب کرد و دست کریتوس از جعبه جدا شد و مرد. کریتوس به دنیای مردگان رفت و در آنجا ناخدای کشتی که هیدرا به آن حمله کرده بود جان کریتوس را نجات داد. خود کریتوس باعث مرگ او شده بود ولی اینبار توسط او نجات یافت و برای بار دوم ناخدا را به اعماق دنیای زیر زمین فرستاد. کریتوس با خوش*شناسی تمام نجات یافته بود. او به بالاترین مکان دنیای زیر زمین رفت. طنابی از بالا به پایین افتاد و کراتوس از آن بالا رفت. او از همان قبری که پیرمرد در معبد معجزه می*کند بیرون آمد... رئیس خدایان و پدر کریتوس به شکل پیرمردی جان او را نجات داده بود ولی کریتوس هنوز نمی*دانست که حتی زئوس پدر اوست. او به داخل شهر رفت و اریس را دید...
اریس جعبه را در دست داشت و رو به زئوس می*گفت: "می*بینی پدر، تو خواستی آتن رو نجات بدی ولی حال هم آتن در چنگ من است و هم جعبه پاندورا..." کریتوس با صاعقه زئوس جعبه را از دست او جدا کرد و بعد از گذشت هزار سال برای اولین بار قدرت خدایان نمایان شد. کریتوس صاحب این قدرت شد و به حدی بزرگ شد که به اندازه اریس رسید. انسانی با قدرت خدایی... جنگ آخر آغاز شد و کریتوس در راند اول! توانست اریس را شکست دهد ولی شمشیرها افسونی شده بود که نمی*توانست اریس را نابود کند.آرس، کریتوس را به عالم توهم برد تا با نشان دادن کشته شدن دختر و همسر به دست خودش او را عذاب دهد. چندین موجود به شکل کریتوس به دختر و همسرش حمله کردند ولی کریتوس جانانه در مقابل آنها ایستاد و خانواده*اش را نجات داد. رو به اریس کرد و گفت من خانواده*ام را نجات دادم ولی اریس شمشیرها را از او گرفت و دختر و فرزندش را کشت. کریتوس به عالم واقعیت برگشت بدون شمشیرهای آشوب و دیگر قدرت هایش. این یعنی اینکه اریس اشتباه بزرگی کرده بود و به دست خودش زنجیرهای اسارت را از دست کریتوس باز کرده بود. و بعد خدایان آخرین هدیه خود را به کراتوس اهدا کردند، Blade of The Gods. شمشیر خدایان - کریتوس با تمام وجود شمشیر را در سینه اریس فرو کرد و خدای جنگ نابود شد...
بعد از آن واقعه کریتوس نزد آتنا آمد و از او خواهش کرد این عذاب را از وجود او پاک کند ولی آتنا به او گفت نه انسان نه خدا هیچ کس نمی*تواند خاطره اعمال را از ذهن او پاک کند. کریتوس به بالاترین صخره کوه المپ رفت و خود را از آن به پایین پرتاب کرد... ولی خدایان او را بالا آوردند و آتنا به او گفت یک تخت در عرش المپ خالی است، تاج و تخت خدای جنگ. آتنا شمشیر Blade of Athena را به او داد و او را به عنوان خدای جنگ جدید معرفی کرد.
ادامه دارد........