داستان زندگی توماس وربادا رو براتون آماده کردم.قسمت اول : زادگاه
[فقط اعضاء انجمن قادر به مشاهده لینک ها می باشند برای عضویت در سایت کلیک کنید]
اسم من توماس وبادا هست. من اهل کشور پاراگوئه هستم. در این کشور مردم اغلب در رستوران ها به سر می برند و فقط در حال خوردن و مصرف سیگار هستند. اینجا کشور خطرناکیه چون در این کشور دوئل برگزار میشه و خون خودشون هم پای خودشونه. بقیه هم اینقدر که سیگار می کشیدند دیگه جای نفس کشیدن نبود. منم میرفتم توی رستوران ها غذا می خوردم در یکی از روز ها بود که یکی اومد پیشم نشست یه سیگار بهم تعارف کرد اما گفتم من سیگاری نیستم. اینقدر اصرار کرد که به ناچار قبول کردم. وقتی سیگار رو کشیدم دیگه هوش از سرم پریده بود. روز ها و روز ها گذشت و من بیشتر به شیگار عادت کردم تا جایی که تمام بدنم بوی سیگار گرفته بود و حتی توی خونه هم پدرم راهم نمیداد. دیگه نمی دونستم با این سیگار چیکار کنم و شده بودم یه معتاد.
[فقط اعضاء انجمن قادر به مشاهده لینک ها می باشند برای عضویت در سایت کلیک کنید]
هر جا میرفتم یه پاکت سیگار دستم بود.
[فقط اعضاء انجمن قادر به مشاهده لینک ها می باشند برای عضویت در سایت کلیک کنید]
خلاصه دیگه می خواستم از شر این سیگار خلاص بشم نمی دونستم چیکار باید بکنم.
تا اینکه وارد یه کوچه شدم که یه حلقه بزرگ و عجیب و غریب دیدم که در حال چرخیدن بود.(منظورم پورتال هست). رفتم نزدیک دیدم دور و برش رعد و برقه. به خودم گفتم ولش کن بابا الان منو رعد و برق میگیره. همین که از اون کوچه عجیب خارج شدم دیدم طلبکارهام دارن به سمت من میان از همه طرف منو محاصره کرده بودند دیگه راه فرار نداشتم دوباره مجبور شدم به اون کوچه عجیب برم. باید راه خودم رو انتخاب می کردم یا اون حلقه یا طلبکار ها که اگه به دستشون میفتادم ولم نمی کردند خلاصه نزدیک حلقه شدم و به طور اتفاقی افتادم توی اون حلقه افتادم روی زمین وقتی بلند شدم دیدم توی یه سرزمین سر سبز و زیبا هستم. جلوتر که رفتم دیدم چند تا نینجا دارن به من نزدیک میشن. دوباره خواستم فرار کنم که اونها منو دستگیر کردند و اصلا فرصت ندادند فرار کنم. وارد یه قصر پر از برف و یخ شدم که اونجا دیگه یکی دو تا نینجا نبود بیش از چندین نینجا اونجا در حال آموزش بودند دو نفرشون که رنگ لباسشون قرمز و زرد بود منو بردند پیش رئیسشون.
تا اینکه ...........
ادامه در قسمت بعد.........
شما می توانید نظرات و انتقادات و پیشنهادات خود را در مورد این داستان بنویسید.
نگران عکس نباشید در فصل های بعد از عکس های بیشتری استفاده می کنم.
آخر سر هم که داستان تموم شد اون رو توی PDF براتون میزارم...................
یه عکس از این بازیکن هم در حال آماده شدن هست که بزودی در همین پست میزارم...........
نسخه PDF داستان