هرکی یه خط به این داستان اضافه کنه(با اجازه دارک نوب)

[staibod]

به نام ایزد یکتا




سلام
بخاطر ریکاوری سایت تایپک یه خط داستان (که توسط دارک نوب زده شده بود)حذف شد

منم با اجازه دارک نوب این تایپک باحالو دوباره راه انداختم(دارک نوب خودش وقت نداشت)

خب قوانین هم که یادتونه دیگه:
1:کسی حق نداره داستانو تموم کنه
2:روند داستانو تغییر ندین


و حالا خط اول داستان:

در یک شب تاریک مردی در حال قدم زدن بود که نا گهان...............افتاد تو چاه


"[فقط اعضاء انجمن قادر به مشاهده لینک ها می باشند برای عضویت در سایت کلیک کنید]"

[RedDragon]

وسطای بود که یهو جانی برگشت و با صحنه غمناکی مواجه شد...
دارک کان بر اثر سانحه ترکیدن آفتابه، جان باخته بود. و جانی به این حالت در اومد

ولی متوجه شد که دارک کان داره نفس میکشه.
رفت جلو و دارک کان را روی دوش خود انداخت تا به بیمارستان ببره.
به سختی به بیمارستان رسید. اما..........

[AMIREDDIN]

هیچ کسی تو بیمارستان نبود. جانی تند تند این طرف اون طرف رو میگشت تا دارک کان رو نجات بده ولی خبری نبود. به دری قفل رسید، در رو باز کرد و با این صحنه مواجه شد:

[scorpion mohamad]

جانی با زامبی ها جنگید ولی شکست خورد. یکدفعه یک زامبی به سوی او اومدو..........

[AMIREDDIN]

سونیا(زن جانی) برای کمک به جانی از یه جایی پیداش شد.
سونیا: جانتی تو برو من سرشونو گرم میکنم.
جانی رفت به سمت یه بیمارستان دیگه که تو راه...

[scorpion mohamad]

یه زامبی دیگه به اون حمله کرد و...

[AMIREDDIN]

گورو و کینتارو اومدن جانی رو همراهی کنن تا تو راه زامبی ها مزاحمش نشن. و دارک کان گفت:...

[Mary Cage]

دارک کان گفت
"مستر کیج......"
جانی با چشمای خمارش رو شو طرف دارک کان کردو..... .

[AMIREDDIN]

دید دیگه واقعا دارک کان در حال تموم کردنه. ولی جانی دست بردار نبود تا اینکه...

[staibod]

دید از پشت دیوار صدای جیز جیز (صدای برق)میاد داک کانو روی آسفالت همونجا خوابوند و رفت ببینه پشت دیوار چه خبره

[Mary Cage]

دوتا دستاشو آروم به دیوارزدو از پس دیوارچیز عجیبی دید که خیلی براش جالب بودو اون...