به نام عدالت:/
سلام خدمت اونایی که دارن این متنو میخونن...
این منم!دارکنوب!
پس چی شد؟
من!دارکنوب!
بازم با یه ایده ی جدید اومدم اینجا:/
گرچه میدونم انجمن خالیه و کسی زیاد تحویل نمیگیره
ولی خب بازم،من کارمو میکنم...
همون دو نفرم خیلی زیادن!
از مسخره بازی بگذریم...
خیلی حوصلم سر رفته:/
میخوام یه مینی داستان بنویسم
که آخر هر قسمت شما انتخاب میکنین چی بشه:/
چهار تا گزینه میدم
هرکدوم بیشتر رای آورد اون بلا سر داستان میاد:/
خب:/
امیدوارم همکاری کنین:/
بریم سراغ معرفی شخصیتا:
شخصیت اصلی داستان یه دختر 16 ساله هستش*_*اسمشم نیناست:/
اخلاقشو شما با انتخاباتون تایید میکنین که چطوری باشه و چطوری عمل کنه:/
شخصیتای دیگه هم نداریم:/
بریم سراغ داستان ببینم چه میکنین:/
(تا سه روز دیگه فقط یه رای میدین-_-)
===============================
Tell"Darknoob"Tale Story Presents:
"Golden Entekhab"
قسمت اول:
معلم که مردی میان سال و چاق با کله ی تاس بود نوشتن سوال ریاضی را تمام کرد و نفس راحتی کشید،روی صندلی لم داد و با صدای بیحالی فریاد کشید:
خب حَلِش کُنِن...
نینا که تا آن موقع سرش را روی میز گذاشته بود و بدون توجه به معلم خوابش برده بود به خودش آمد،سرش را بالا آورد و به تخته نگاه کرد،نفس عمیقی کشید و به اطرافش نگاهی انداخت...
(انتخاب کنین چی بشه:/(ناموسا بازی کامپیوتری راه انداختم،لعنت به این ایدم:/))
1.کناریشو اذیت کنه.
2.بره پای تخته مسئله رو حل کنه.
3.بلند شه و یه چَک به معلم بزنه.
4.همینطوری سر جاش بشینه سنگین تره.
خب تا موقعی که رای ها جمع بشه(احتمالا صد سال دیگه:/)بای نای بای نای:/