درود ....
داستان
revenant
امید وارم خوشتون بیاد
بدون تصویر به سبک رمان
EARTH REALM 12:00
- قربان.... یک پیام به دستمون رسیده
_ از طرف کی؟
- آقای کارلتون
_ خب؟
- قربان، آقای کارلتون تقاضا کمک کردن
_ به استرایکر خبر بده.... باز چه آبروریزی به پا کرده
EARTH REALM 12:30
- قربان ما آماده ایم
_ یک... دو... سه.... برو برو برو
در خانه کارلتون سان شکست.... قسمت هایی از خانه تخریب، قسمت هایی سوخته، و خون ریخته بر دیوار
-قربان! خون! خون
_ باید از خدات بخوای که خون اون نباشه...
جسم بیهوش کساندرا، بر روی زمین افتاده، و همه مات و مبهوت.....
NECROPOLIS 500:1000
^ یوختانا ، آوردمش
* میدانی که چه کنی؟
^ آری...
*پس برو، میخواهم خیلی زود باز آیی
NETHER REALM 1555:000
^ یوختانا ، میخواهم به پیش آتش بزرگ بروم.
+ بهتر است سریع تر بروی، پرتال رو به روی خانه امپراطور است.
NEXUS 00:00
وارد اتاقی پر از دگمه شدم، او به من گفته بود به کجا بروم، من هم داخل پرتالی که چرخش آن عکس بود، رفتم.
BLACK REALM
^ یوختانا، به دنبال بزرگ جادوگر هستم....
# خانه اورا میتوانی بیابی، اگر که مرده و زنده باشی
من زود فهمیدم که منظورش چیست چون او به من گفته بود چه کنم، پس به خواب رفتم و در هنگام خواب با استفاده از قدرت های تله کنتیک به قصر بزرگ جادوگر رفتم
مردی سفید دیدم که حرف های نامعلومی بر روی پوست او نوشته شده بود.
^ یوختانا
@ یوختانا، آیا " او " تو را فرستاده؟
^ بلی
@ چیزی برایم آورده ای؟
^ یک جسد
@ عینکش را هم آوردی؟
^ بلی
@ برگرد و به " او " بگو چهار خزان دیگر بازگرداند تورا
^ بلی
NECROPOLIS 000:000
^ یوختانا، بازگشته ام و پیغامی دارم
* باز گو
^ بزرگ جادوگر گفت که چهار خزان دیگر باز گردم
* خیلی خوب.... میتوانی بروی
^ سرورم، دلیل این کار چه بود
* چهار خزان دیگر خواهی فهمید....